بيراهه خواهم رفت
تا آخر عمر
حالا چه فرقي مي كند
زمستان باشد
يا كه بهار؟
شراب تلخ صوفي ساز بنيادم بخواهد بود
لبم بر لب نه اي ساقي و بستان جان شيرينم
نوش کن جام شراب يک مني
دل گشاده دار چون جام شراب