اي کاش باد بيايد بادبادي تند چون ابتداي ويرانيکه مرا بلند کند از جايمو بي هيچ چمداني به پرواز در آيممرا ببرد به شهري دور شهري که در کتابهاي کهن افسانه هايي از آن خوانده امشهري که شاه زادگان پرده نشينبه غريبه گان بي نام و نشان دل مي دهندو کبوتران دست آموز نامه هاي عاشقانه شان را با مهر هاي بوسه به من مي رسانند