2 ) دیو ستیزه جو ( نتیجه تربیت خودخواهانه )
در داستان ، دیو ستیزه جو ، بازتاب رفتار خود را در آیینه می بیند و تا زمانی که کسی را بیابد که دوستش داشته باشد و او نیز ، به طور متقابل ، او را دوست بدارد ، محکوم به ماندن در تبعید و تنهایی است ؛ تا این یک زن جوان روستایی به طور اتفاقی ، سر از قصر در می آورد و پیشنهاد می کند که در برابر نجات زندگی پدرش ، آزادی خود را فدا کند . دیو به سرعت می پذیرد و فکر می کند که اگر بتواند زندانی خود را تحت کنترل درآورد و در قصر نگه دارد، زن به تدریج او را به عنوان هیولا می پذیرد . دیو که شاهد پرپر شدن گل برگهای گل سرخ بود ، با خودپسندی ، این واقعه را به عنوان عشق تعبیر می کند و امیدوار است که شاید طلسم آن پیرزن در هم شکسته شود.
وقتی زن جوان از قبول پیشنهادهای او سریاز می زند ، دیو ستیزه جو به او حمله می کند و این نماد رفتار انسان ها در جامعه فعلی ما است ؛ یعنی سرزنش دیگران به خاطر مشکل های مان . با سوء استفاده از دیگران برای به دست آوردن آن چه می خواهیم ، به دیگران وابسته می شویم و اغلب با تلاشی بیهوده برای حل مشکل ها ، به خشونت متوسل می شویم.
افراد خودخواه ، با حمله به کسانی که مخالف عقیده های آنان هستند ، سعی می کنند به زور ثابت کنند که حق با آنان است . این مشکل در صورتی قابل حل است که انسان ها در قبال بهروزی دیگران ، خوشحال شوند و از احساس مسؤولیت برخوردار باشند. از جاروجنجال دست برداشته و به سخنان یکدیگر گوش بدهند.
منبع : « امپراطوری ذهن » / منصور بهرامی