سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای انس! بر شمار دوستان بیفزا، که آنان شفیع یکدیگرند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

کویر


به قول برادر جستار  یا علی مدد

 



ستاره ::: دوشنبه 86/5/1::: ساعت 11:14 صبح


سلام دوستان

وقفه ای افتاد ودست روزگار بر آنم داشت که بر خلاف تصمیمم  ؛ که از بزرگان در کویر ثبت کنم  ،  خود نیز مطلبی در آن بنویسم.

چندی پیش بود که متن یکی از دوستان - به گمانم محبوبه بود - را خواندم درباره مرگ و برایش پیام گذاشتم که آری مرگ قسمتی از زندگیست نه پایان آن ‍‍، اعتقادم این بود که رفتگان هستند در کنارمانند  و و و    تا اینکه پنج شنبه 21/4/86 پدر نیز راهی سفر شد....

گاهی رویدادها همچون صاعقه اند برقی ، غرشی  و باران رحمتی... آری خدایی که خدای ماست حتما در مرگ عزیزهایمان نیز رحمتش دستمان را می گیرد ، گویی هر لحظه ای چاهی می شود وتنها اوست که می تواند یوسفت را بیرون کشد و تو تنها کاری که می توانی بکنی راضی به رضایش بودن است.

چه می نویسم؟ پراکنده می گویم؟ نمی دانم

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر                                        آری شود لیکن به خون جگر شود

خدایا راضیم به رضایت ، آنجا و آنزمان که تو هستی هیچ نگرانی ، هراس ، تنهایی و غمی نخواهد بود.

اگر دل از غم دنیا جدا توانی کردم                                         نشاط وعیش به باغ بقا توانی کرد

شاد باشید وپرتوان در هر لحظه و در هر موقعیت با یاری او

 

 



ستاره ::: شنبه 86/4/30::: ساعت 12:39 عصر


یک سقا در هند ، دو کوزه بزرگ داشت که آن ها را به دو سر میله ای آویزان می کرد و روی شانه هایش می گذاشت در یکی ازکوزه ها ترک کوچکی وجود داشت . بنابراین ، کوزه سالم همیشه بیشترین مقدار آب رااز رودخانه به خانه ارباب می رساند، ولی کوزه شکسته فقط نصف این مقدار را حمل می کرد.

به مدت دو سال ، این کار هر روز ادامه داشت و سقافقط یک کوزه و نصفی آب را به خانه ارباب می رساند. کوزه سالم به موفقیت خودش افتخارمی کرد - موفقیت دررسیدن به هدفی که به منظور آن ساخته شده بود.

اما کوزه شکسته ، پیچاره از نقص خود شرمنده بود و از این که تنها می توانست نیمی از کار خود را انجام دهد ، ناراحت بود. بعد از دوسال ، روزی در کنار رودخانه ، کوزه شکسته به سقا گفت :  من از خودم شرمنده ام و می خواهم از تو معذرت خواهی کنم . سقا پرسید : ‍‍چه می گویی ؟ از چه چیزی شرمنده هستی ؟ کوزه گفت : در این دو سال من تنها توانستم ام نیمی از کاری را که باید ، انجام دهم . چون ترکی که در من وچود داشت ، باعث نشتی آب در راه بازگشت به خانه اربابت می شد .به همین خاطر ، تو با همه تلاشی که کردی ، به نتیجه  مطلوب نرسیدی .

سقا دلش برای کوزه شکسته سوخت و با هم دردی گفت  : از تو می خواهم در مسیر بازگشت به خانه ارباب ، به گل های زیبای کنار راه توجه کنی .

در حین بالا رفتن از تپه ، کوزه شکسته ، خورشید را نگاه کرد که چگونه گل های کنار جاده راگرما می بخشید و این موضوع ، او را کمی شاد کرد. اما در پایان راه بازهم احساس ناراحتی می کرد،  چون باز هم نیمی از آب ، نشت کرده بود. برای همین دوباره از صاحبش عذرخواهی کرد. سقا گفت : من از ترک تو خبر داشتم و از آن استفاده کردم . من در کناره ی راه ، گل هایی کاشتم که هر روز وقتی از رودخانه برمی گشتیم ، تو به آن ها آب داده ای . برای مدت دو سال من با این گل ها خانه  اربابم را تزیین کرده ام بدون وجود تو ، خانه  ارباب تا این حد زیبا نمی شد .

(منبع: هفده داستان کوتاه کوتاه)                            شاد باشید



ستاره ::: سه شنبه 86/4/19::: ساعت 3:50 عصر


روح انسان بازتاب خنده هاست

                                         شادی وخنده درون لحظه هاست

پس بیا با هم بخندیم نازنین

                                        خنده بر هر درد بی درمان دواست

اثرهای روانی خنده:

خنده ، هیچ هزینه ای ندارد.

خنده ، پیامی زیبا دارد: به سوی من بیایید.

خنده، مسری است وخنده می آورد.

خنده ، درهیچ حیوانی دیده نمی شود ومختص انسان است.

خنده ، نقش درمانی دارد ، آن قدر که امروزه در بیمارستان ها ، اتاق خنده طراحی شده است.

خنده ، آن قدر مهم است که به طور معمول در هر روزنامه ای صفحه طنز ودر هر شبکه تلویزیونی فیلم کمدی می بینیم.

خنده ، در هر شرایطی امکان پذیر بوده وقابل دسترسی است.

خنده ، محبوبیت وجذابیت ایجاد می کند.

شاد باشید وپرتوانhttp://www.parsiblog.com/Images/Emotions/134.gif

 



ستاره ::: یکشنبه 86/4/17::: ساعت 8:28 صبح


در کویر هیچ نیست ، نه حرفی ، نه کسی . تنها تند بادی سرگشته وبی آرام ، در این بیکرانگی تشنه همچون روحی تنها وسرگردان ، می وزد ومی نالد و می جوید وفریاد می کشد.

وتو چند گامی از حاشیه ،به درون آی وچشم هایت را با هر دو دستت سایه کن و بی آنکه بخواهی نقد فنی کنی ،به تماشای سرنوشتش بنشین.

با کاروان دل من ، با زاد فرهنگ من ، به درون جاده تاریخ من وبا تازیانه رنجها وشوقهای من بر سینه این کویر بران! تا به بوی سخنم نه به دلالت الفاظم به دل این کویرها راه یابی ودر صمیم این صحرای عمیق گم شوی وتنهایی وغربت وهراس وشکوه و بیکرانگی وملکوت وزیبایی های وحش کویر را تماشا کنی.

گوشه ای از کویر معلمم شریعتی

شاد باشید و پرتوان



ستاره ::: سه شنبه 86/4/12::: ساعت 8:39 صبح

<      1   2   3   4   5